زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
کاش حنانه ی مـــن لب به سخن باز کند گره از کـار مــن و بند کــــفن باز کند دست از جان خودم شستم و او را شستم ترسـم این بود که این زخم دهن بازکند خاطــــرم هست پرش را سپرم کرد مگر ریسـمان لااقل ازگـــردن مــن باز کند تــــازه دیـــــدم وَرم بـــــازوی او را اما کاش آغوش خودش رابه حسن باز کند چون که صورت به کف پاش نهاده است حسین پلــــــک زخمی شده را مطمئناً بـازکند وای اگـــــر باز بگوید که بُنی، ذبـحوک روضه را با دم پر سوز ومحن باز کند حرزی ازبوسه به دور گلوی یوسف بست وای از گـرگ که با چنگ زدن باز کند |